بیتوجهی به ترکشهای یک فیلم
نویسنده: محمدرضا چاوشی
در این مطلب ممکن است سؤالاتی مطرح شود که پاسخ آنها در متن نیست. هدف از طرح این پرسشها تفکر و تأمل پیرامون آن و ترغیب خواننده به یافتن پاسخ آنهاست. همین ابتدای کار ممکن است عدهای «بامبشل» را یک فیلم فمینیستی بدانند. اما فمینیسم دقیقا به چه معناست و آیا هر چیزی که برچسب فمینیستی به خود بگیرد بد یا خوب میشود؟ من قصد ندارم از این زوایا به این فیلم بپردازم چون فکر میکنم این تقلیل دادن اثر است لااقل در این مورد خاص، پس اجازه دهید از نام فیلم شروع کنم.
معنای لغوی Bombshell به فارسی ترکشهای بمب است اما معنای کنایهای آن در زبان انگلیسی اشاره به "بانویی جذاب"، و نیز در چهارچوبی دیگر، "خبری بسیار مهم و رویدادی شگفتآور" دارد. عنوان فیلم از ایهام این کلمه به بهترین نحو بهره جسته است. اما به نظر میرسد این فیلم بر خلاف عنوانش چندان برای آکادمی اسکار و سایر محافل سینمایی مهم نبوده و ترجیح دادهاند که آن را نادیده بگیرند. آن جایی هم که در تنگنا و فشار بیرونی قرار گرفتهاند، با دادن یک جایزه فرعی مثل اسکار بهترین گریم سعی کردهاند از ترکشهای این بمب جان سالم به در ببرند.
بامبشل بر اساس رویداد واقعی آزار جنسی کارکنان زن فاکس نیوز توسط مدیر ارشد آن، راجر ای ساخته شده است. در سال 2017 بود که جنبش «Me Too» برای نشان دادن شیوع گسترده و آزار جنسی، به ویژه در محیط کار و محکوم کردن آن به راه افتاد. این هشتگ در ایجاد اتهاماتی مبتنی بر اذیت و آزار جنسی هاروی وایناستاین تهیه کننده امریکایی آغاز شد و دامنه آن تا به امروز که اتهامات این تهیهکننده ثابت شده نیز ادامه داشته است.
در سال 2016 بود که فیلم افشاگر (Spotlight) با موضوعی مشابه با بامبشل یعنی افشای آزار و اذیت جنسی توانست تمام توجهات را به خود جلب کند و نامزد شش جایزه اسکار و سه گلدن گلوب شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را کسب کند. اما به واقع چه اتفاقی افتاد که افشاگر تا این حد مورد توجه قرار گرفت به خصوص در آکادمی، اما بامبشل اینچنین مورد بیتوجهی قرار گرفت؟ من تصور نمیکنم که همه چیز به ارزشهای سینمایی این دو فیلم بازگردد. افشاگر، روایت داستان یکی از قدیمیترین گروههای رومهنگاری بوستون گلوب به نام گروه رومهنگاران اسپاتلایت از رومه بوستون گلوب بود که از کودک آزاری در یک کلیسای کاتولیک در ماساچوست آمریکا پرده برداشتند و به دنبال آن مشخص شد که این ها امری ساختاریافته و گسترده در کلیساهای سراسر جهان است. اما یک تفاوت اساسی در این میان وجود دارد که شاید علت این رفتار دوگانه با این دو فیلم باشد و آن این است که داستان افشاگر، کلیسا و رهبران آن را مورد هدف قرار میدهد و به این ترتیب این نهاد نیمهجان مذهبی در غرب یک بار دیگر منزویتر و منفورتر در نزد اذهان عمومی شناخته میشود. وقایع آزار و اذیت جنسی کودکان امری شایع در کلیساهای مختلف دنیا نشان داده میشود آن هم در حالیکه اسقفهای اعظم از این موضوعات آگاه بوده و سعی در پنهان کردن آن داشتهاند. چه کسانی یا چه نهادهایی از این وضعیت بهره میبرند؟ اما در این سمت ماجرا اگرچه بامبشل روی ساختاری بودن آزار و اذیت کارکنان زن در عرصههای مختلف تمرکز ندارد و موضوع آن به طور مشخص روی شخص راجر ای و چند مدیر دیگر فاکس نیوز است اما طبیعی است که ترکشهای آن سازمانهای رسانهای آمریکا را هدف میگیرد که هالیوود را هم میتوان جزئی از آن در نظر گرفت. پس تعجبی ندارد که اسکار با بیتفاوتی از کنار چنین فیلمی عبور کند. بامبشل اگرچه روپرت مرداک و پسرانش که مالکان اصلی فاکس هستند را بیخبر از این قضایا نشان میدهد اما به این واقعیت نیز میپردازد که مرداک حاضر شد 65 میلیون دلار تنها به دو مدیر م خود بپردازد تا از مدیریت کنار بروند. مبلغی بیش از آنچه به تمام شاکیان این پرونده به عنوان غرامت پرداخت شد. این را میتوان یک پاداش عالی و قدردانی بهیادماندنی از کثافتکاریهای این مدیران دانست و آن را در تاریخ ثبت کرد!
بامبشل حتی برای کسانی که با سیستم رسانهای آمریکا آشنایی چندانی ندارند نیز جذاب است و آنقدر اطلاعات به مخاطب میدهد که او در طول فیلم سردرگم نشود. این فیلم علاوه بر داستان پرکشش خود، ریتم مناسبش و بازیهای خوب بازیگرانش به خوبی یک دوراهی را پیش روی کاراکترهایش ترسیم میکند و آنها را در موقعیت سرنوشتساز انتخاب قرار میدهد. اگر هریک از این ن به حرف بیایند شغل و اعتبار خود را از دست میدهند و از سوی دیگر اگر دست به افشاگری بزنند علاوه بر به دام انداختن مجرمین جلوی آسیب بیشتر نی دیگر را خواهند گرفت. قراردادن شخصیتها در یک دو راهی همان کاری است که بسیاری از فیلمسازان دوست دارند آن را انجام دهند اما ناموفقاند چون در بسیاری موارد دو سمت انتخاب هزینه فرصت برابر یا نزدیک به همی ندارند تا دوراهی و تردید شکل بگیرد.
اما اگر بخواهم به یک مورد منفی در این فیلم اشاره کنم آن مطرح کردن بحث همجنسگرایی و حمایت از آن است که این روزها گویی به مثابه مجوزی شده است برای ورود به آکادمی اسکار. حتی شده یک سکانس یا یک کاراکتر فرعی همجنسگرا را در فیلمها میگنجانند برای خوشامد عدهای و پیاده شدن تهایی برنامهریزی شده. این دیگر سینما نیست. این سواستفاده و به لجن کشیدن سینماست. بامبشل فیلم معلولهاست و اساساً به علل به وجود آمدن این معضلات و فسادها نمیپردازد. مسئلهای را مطرح میکند و مخاطب را با این پرسش مواجه میسازد که چرا کار به اینجا کشیده است؟ مشکل فقط به یک پیرمرد هرزه که دارای بیماری روانی است برنمیگردد بلکه مسئله فراتر از این حرفهاست. اگر به علتها توجه و بها داده شود شاید بفهمند که این رویهای که در خصوص ترویج همجنسگرایی در پیش گرفتهاند نیز عاقبتی مشابه این فسادها را در پی خواهد داشت. این چیزی است که خود فیلمساز نیز باید از فیلمش درس بگیرد.
درباره این سایت